نکات

مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد

دلم برای علامه تنگ شده است. طباطبائی! خدا رحمتش کند. چه عمر بابرکتی داشت! بیست سال از عمرش را گذاشت، بیست جلد المیزان نوشت. گاهی هم شعر می‌گفت.
مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد
من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم ره
ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۳:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

مفکن گره به زلفت بهلش که باز باشد

سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین/بگذار روز و شب را ز هم امتیاز باشد
نه همین صبا کند خم قد سرو بوستان را/که به پیش قامت تو همه در نماز باشد
شده معترف صنوبر به غلامی قد تو/که میان باغ و بستان به تو سرفراز باشد
من و احتمال دوری ز رخ تو حاش لله/نفسی که بی تو آید نفس مجاز باشد


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۳:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

یا من بدنیا اشتغل

يا من بدنياه اشتغل/ و غره طول الأمل ...
الموت يأتي بغتة/ و القبر صندوق العمل
این شعر به امام علی علیه السلام منسوب است.
دیوان امام علی علیه السلام [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی  

شراب ای برادر اگر پاک نیست

گنه از من و توست از تاک نیست [حکمت]
+نوشته شده در شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۸:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است

+نوشته شده در دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۳:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

شباب عمر به دانش گذشت و شِیْب به جهل

کتابِ عمرِ مرا، فصل و باب پیش و پس است
آیت الله خامنه‌ای از امیری فیروزکوهی [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۹:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی  

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان/ او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
کل نفس ذائقة الموت
+نوشته شده در یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۷:۶ ق.ظ توسط اشرفی  

الحبُّ ليسَ روايةً شرقيَّةً بختامِها يتزوَّجُ الأبطالُ

لكنّه الإبحارُ دون سفينةٍ و شُعورُنا أنّ الوصولَ مَُحالُ
عشق فیلم و رمان نیست که در آن عاشق به معشوق می‌رسد
عشق بدون کشتی به دریا زدن است ولو عاشق به معشوق نرسد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲۴ ب.ظ توسط اشرفی  

در دست ما کلید در باز داده‌اند

بعضی از عرفا می‌گفتند کشف نعمت‌های خداوند نیاز به عقل ندارد. نعمت‌های خدا آشکار است. زمین را ببینید، آسمان را ببینید، ماه را ببینید، ستاره‌ها را ببینید، اینها نعمت‌های خداوند است.
مژگان به کارخانهٔ حیرت گشوده‌ایم/در دست ما کلید درِ باز داده‌اند [بیدل]
عقل و کمال عقل
حلقه‌ کوران به چکار اندرید؟
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی  

غرق تمنای توام موجی ز دریای توام

من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم [رهی معیری]
+نوشته شده در شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۵:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

از بیم رقیب جست‌وجویت نکنم

وز طعن حسود گفت‌وگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما
این را نتوان که آرزویت نکنم [؟]
لال شوم کور شوم کر شوم
+نوشته شده در جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

افسرده دل افسرده کند انجمنی را

مولای من! مرا به گل‌گشتِ باغ و صحرا دعوت فرمودید؛ جزای خیرت باد؛ اما الفت پیران آشفته با جوانان آلفته! حکایت بلبل و زاغ است.
در محفل خود راه مده هم چو منی را/ افسرده دل افسرده کند انجمنی را
منشآت، قائم مقام فراهانی، خطاب به میرزا محمدعلی خان شیرازی، برداشت آزاد [اینجا]
پرهیز از بی‌حوصلگی و تنبلی
+نوشته شده در جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۵:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد/ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد [باباطاهر]
هر که آنجا نشیند که خواهد
هوس ملعون
+نوشته شده در یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی  

چه فرهادها مرده در کوه‌ها

چه حلاج‌ها رفته بر دارها [علامه طباطبایی]
گریه‌های دکتر جلالی شاهکویی
+نوشته شده در جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

+نوشته شده در جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

صد پسر در خون بغلتدد

گم نگردد دختری...
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

زن و اژدها هر دو در خاک به

زمین زین دو ناپاک بسی پاک به
این شعر منسوب است به فردوسی که در نسخه‌های قبل وجود داشت اما بعد آن را حذف کردند.
آیت الله شمس الدین محمد مجتهدی نجفی [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۷:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی  

رهایم کن که من رنجور درد دانش خویشم

پُر کن ز آبِ توبه‌سوزِ حیاتت پیاله‌ام ساقی...
بِکُش عقلم،
چه حاصل گر سلیمان تخت دارم، باد بر دست، چیره بر خورشید...
مرا گر نوح عمری باشدم، فرجام خاک است...
پُرکن ز اشک دختر تاکت پیاله‌ام ساقی...
بِکُش مهرم،
چه حاصل گر رُباید دل زِ من، ایمان زِ من، مَه چهره‌ای
مرا گر دختر دریا عروسی باشدو بر بام افلاک بستری، آغوش خاک است...
پُرکن پیاله‌ام ساقی، بده آن زَهر مینا را، زبان‌بندِ خرد را...
بِکُش علمم،
که من عالم به مرگ خویش می‌باشم...
رهایم کن، رهایم کن، که من رنجور درد دانش خویشم
سریال امام علی(ع)، قسمت اول، ابوزید در حضور ولید، دقیقه ۳۷ [اینجا]
لال شوم کور شوم کر شوم
روح کوچک و روح بزرگ
ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم
به خدا قاتل من دیده بینای من است
+نوشته شده در شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۸:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی  

زندگانیم و زمین زندان ماست

زندگانیم و زمین زندان ماست/زندگانی درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان/وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه با ما کرده است/کآسیای چرخ سرگردان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر/باز لفظ زندگان عنوان ماست
جمع آب و آتشیم و خاک و باد/این بنای خانۀ ویران ماست
مور را مانیم که اندر لانه‌ها/روز باران هر نمی طوفان ماست [؟]
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

پدر کشتی و تخم کین کاشتی

پدرکشته را کی بود آشتی؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

هرجا که سفر کردم ـ صادق سرمد

هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی/ وز هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی
با هرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم/ بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید هر صبح که سر زد شمس/ در گردش روز و شب شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت همدوش تو می‌رفتم/ در شامگه غربت بالین سرم بودی
در خندۀ من چون ناز در کنج لبم خفتی/ در گریه من چون اشک در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم بیت الغزلم گشتی/ چون عرض هنر کردم زیب هنرم بودی
آواز چو می‌خواندم سوز تو بسازم بود/ پرواز چو می‌کردم تو بال و پرم بودی
هرگز دل من بر تو یار دگری نگزید/ ورخواست که بگزیند یار دگرم بودی
سرمد به دیار خود از ره نرسیده گفت/ هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی [سرمد ۴۲۸]
هرجا که سفر کردم ـ میرباقری
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی  

محبت ائمه به شعرای اهلبیت

چیزی که جناب دِعبِل خُزاعی یا کُمِیت‌بن‌زید اسدی یا سیّد حِمْیَری (رضوان ا‌لله‌ علیهم) در اشعار خود ذکر کردند، بیش از حرف‌هایی که بقیّۀ شیعه می‌گفتند، نیست؛ امّا این سخن در نظر ائمّه یک ارزش بیشتری پیدا می‌کند. چرا؟ چون شعر است. گاهی یک شاعر، یک بیت شعر می‌گوید که از چند ساعت حرف زدن یک سخنورِ توانا گویاتر است! [اینجا]
ایرج میرزا در مدح علی اکبر (ع)
زان يار دلنوازم شكری است با شكايت
شعر و فلسفه در نگاه علامه طباطبایی
محبت امام سجاد به فرزدق
کُمیت و دِعبِل خُزاعی
محتشم کاشانی از نظر مطهری
+نوشته شده در سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۴۰ ق.ظ توسط اشرفی  

محبت امام سجاد به فرزدق

فرزدق‌ جزو شعرای اهل‌بیت نیست؛ فرزدق یک شاعر درباریِ وابسته به دستگاه‌های قدرت و یک آدم معمولی است ‌که یک دیوان شعر دارد، از همین مبتذلاتی که شاعران آن روزگار داشتند؛ لکن چون یک بار وجدان او بیدار شد و در مقابل قدرت، حق را بیان کرد، آن هم به زبان شعر، شما ببینید که امام سجّاد(ع) چه محبّتی نسبت به او انجام می‌دهند! [اینجا]
ایرج میرزا در مدح علی اکبر (ع)
شعر و فلسفه در نگاه علامه طباطبایی
+نوشته شده در سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی  

یا من بدنیاه اشتغل

یا مَنْ بِدُنْیاهُ اشْتَغَلَ/ قَدْ غَرَّهُ طُولُ الاَْمَلِ
اَلْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً/ وَ الْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ
دیوان منسوب به امام علی(ع) [اینجا]
مثل الدّنیا کمثل الحیّة
یا دنیا یا دنیا إلیک عنّی
هر چه دل را مشغول کند حجاب است
+نوشته شده در دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تقدیر میخانه است با مطرب تنیدن

+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی  

خود معرفت موقوف پیمانه است گویی

وین خاکدان بیغوله میخانه است گویی [اینجا]
برد عارفان
چرا موش از شیر نمی‌ترسد؟
+نوشته شده در شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

آب خواه از جو بجو خواه از سبو

+نوشته شده در سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۴:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

ای کاش ما را رخصت زیر و بمی بود

چون‌ نی‌ به‌ شرح‌ عشقبازیمان‌ دمی‌ بود [اینجا]
ربّ ارجعون
+نوشته شده در یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۶:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

یری الناس دهناً فی قواریر صافیا

و لم یدر ما یجری علی رأس سمسم [اینجا]
مردم روغن شفاف کنجد را در جام می‌بینند
اما نمی‌دانند چه بر سر کنجد آمده است
این قدر درس بخوان تا بیفتی
تحمّل مردم
+نوشته شده در شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۸:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس/ مردار بود هر آنکه او را نکشند [خاقانی]
+نوشته شده در جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۷:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ملّا شدن چه آسان

یک مثل معروفى بود که مى‌گفتند:
ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!
شیخ ما رحمه‌الله [مرحوم آشیخ عبدالکریم] مى‌فرمود:
ملّا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!
صحیفه نور، جلد ۱۴، صفحه ۱۸، برداشت آزاد [اینجا]
بیرون رفتن از خریت
پدری با پسرش گفت به خشم
+نوشته شده در سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۹:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی  

در مصافی پیش آن گردون سریر

در مصافی پیش آن گردون‌سریر/ دختر سردار طی آمد اسیر
پای در زنجیر و هم بی‌پرده بود/ گردن از شرم و حیا خم کرده بود
دخترک را چون نبی بی‌پرده دید/ چادر خود پیش روی او کشید
ما از آن خاتون طی عریان‌تریم/ پیش اقوام جهان بی‌چادریم [اقبال لاهوری]
ما از آن خاتون طی عریان‌تریم
کریمان گرچه ستارالعیوبند
+نوشته شده در سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۸:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

وفا

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم [حافظ]
گفت مجنون گر همه روی زمین [عطار]
حاش لله که وفای تو فراموش کند [وحشی]
من و احتمال دوری ز رخ تو حاش لله [سروش اصفهانی]
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد [مولوی]
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم [حافظ]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۶:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی  

اول بنا نبود بسوزند عاشقان

آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد
عشق از اول سرکش و خونی بود
شمع و پروانه
+نوشته شده در سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۸:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

گویند به حشر گفت‌وگو خواهد بود

+نوشته شده در پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۹:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

فجر تا سینه آفاق شکافت

چشم بیدار علی خفته نیافت
خطاب امام علی به فجر
+نوشته شده در دوشنبه ۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی  

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
اصل دین ای خواجه روزن کردن است
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

هر آن کو ز دانش برد توشه‌ای

جهانی است بنشسته در گوشه‌ای [؟]
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما [مولوی]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۵:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی  

کوه باشی سیل یا باران چه فرقی می‌کند؟

سرو باشی باد یا طوفان چه فرقی می‌کند؟
گر سیل عالم پر شود
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۳:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی درد و یکی درمان پسندد/یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران/پسندم آن‌چه را جانان پسندد
بنده را با اختیار چه کار؟
+نوشته شده در جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۱:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گرچه تیر از کمان همی گذرد

+نوشته شده در دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۸:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

سحر آمدم به‌ کویت به شکار رفته بودی

شاه عباس، حسن بیک را که شاعر دربار خود بود سگ لوند لقب داده بود. روزی به شکار رفت و حسن بیک را با خود نبرد. شاعر متملّق، این بیت را برای او فرستاد:
سحر آمدم به‌کویت به شکار رفته بودی/ تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی
محمود حکیمی، هزار و یک حکایت تاریخی، صفحه ...، برداشت آزاد
ملاقات دکتر صدیقی با شاه
به سر مبارک قسم
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۴:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

رفتی کلاس اول

نوشت: رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن/آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد
نوشتم: رفتی کلاس اول این جمله کن مکرّر/آن مرد زیر باران با اسب خواهد آمد
بابا آب داد بابا نان داد
+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی  

یا شیخنا لو جئتنا

لوجدتنا نحن الضّيوف و انت ربّ المنزل
فما لبث أن جاء بعجل حنیذ
اگر بریان کند بهرام گوری
+نوشته شده در دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

مجنون به نصیحت دلم آمده است

بنگر به کجا رسیده دیوانگی‌ام
ابوسعید ابوالخیر
نصیحت داروی تلخ است و باید
+نوشته شده در دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۸:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

عجب از حبیبم آید که ملول می‌نماید

نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد [صادق سرمد]
آنان که به صد زبان سخن می‌گفتند
+نوشته شده در یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۸:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

او هست از صورت بری کارش همه صورتگری

ای دل ز صورت نگذری زيرا نه‌ای يک توی او [مولوی]
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ
+نوشته شده در جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۹:۵۶ ق.ظ توسط اشرفی  

بیدار و زندگانی بی‌دارم آرزوست

+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۹:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی  

هیچ کس از پیش خود چیزی نشد

هیچ کس از پیش خود چیزی نشد/ هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ حلوایی نشد استادکار/ تا که شاگرد شکرریزی نشد
معارضه بر عدم لزوم استاد
هر که او بی سر بجنبد دم بود
تا ارادتی نیاری سعادتی نبری
+نوشته شده در شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی  

عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت

+نوشته شده در سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۴:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

هیچ دانی دوری‌ات با ما چه کرد؟

هیچ دانی دوری‌ات با ما چه کرد؟/ در میان کوفه گشتم کوچه‌گرد
دوری تو سال‌ها بر ما گذشت/ سال‌ها بود دوری‌ات نی اربعین
وفات حضرت زینب
+نوشته شده در شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۸:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

میان عاشق و معشوق رمزی است

چه داند آنکه اشتر می‌چراند؟
نیست زُر غِبّاً میان عاشقان
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده

+نوشته شده در شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان

و آنچه بود آش دهن‌سوزی نبود
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری

خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری/بختیاری تو و بر مرکب اقبال سواری
چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟/نورپایی که چنین با دگران فاصله داری
لیلة القدر وصال تو چه فرخنده شبی بود!/تا چه دیدی که چنین مستی و پر شور و شراری
شعله در خرمن تاریکى تاریخ فکندى/چشم بیدار زمان بودى و خسبیده به غارى
به شفاخانه‌ی قانون تو افتاد نجاتم/کیمیایى است سعادت ز فتوحات تو جارى
اى غزلواره پایانى دیوان نَبوّت!/حجّت بالغۀ شاعرىِ حضرت بارى
راز پنهان تو با خلق گشودن نتوانم/که لبم با لب شیرین تو کرده است قراری
از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت/طرفه فانوسى و آویخته بر طرفه منارى
دولتى! اختر اقبال بلندى که بخندى/رحمتى! سینۀ آبِستن ابرى که ببارى
یوسفستان جمالی، هنرستان خیالی/شکرستان وصالی، ز شکر شور بر آری...
مژده‌ای، اختر سعدى، جرسى، نعرۀ رعدى/آفتابى، سحرى، خندۀ صبح شب تارى
روح عشقى، هنرى، خمر خرابات طهورى/نفحات شب قدرى نفس سبزه‌بهارى
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین‌ دهنانى/انگبین‌ ساز بهشتی میِ معراج تبارى
همه اقطار گرفتی، همه آفاق گشودی/به جِهادی و مِدادی و کِتابی و شِعاری
توسن تجربه، اى فاتح آفاق تجرد/در شب واقعه راندى ز مدارى به مدارى
ز سوادی به خیالی، ز خیالی به هلالی/ پای پر آبله جبریل و تو چالاک سواری
بال در بال ملائک به تماشاى رسولان/طائر گلشن قدسى تو و خود عین مطارى
به تجمل بگذشتی به جلالت بنشستی[.]/ بر چنان خوان کریمی و چنان خیل کباری[.]
میهمان حرم ستر و عَفاف ملکوتى/در تماشاگه رازى و تماشاگر یارى
آفرین باد بر آن نادره‌نقاشِ هنرمند/که بدان کِلکِ عجب کرد چنین طُرفه نگاری
بخت بیدار جهانی گل بی خار جهانی/چارۀ کار جهانی به خدایی که تو داری
در بیابان طلب گمشدگان را شفقت کن/ز مسلمان و مجوسی و یهودی و نصارِی
با ظلومان و جهولان و منوعان و جزوعان/مهربان باش چو بر حمل امانت بگماری [.]
تو بر ارکان شریعت نزدی سقف معیشت/سیر چشمی تو، رسالت ز تجارت نشماری...
صلوات الله علیک و سلامه و رحمته و برکانه [اینجا]
در دل و جان خانه کردی عاقبت
من مناره پر کنم آفاق را
+نوشته شده در جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵ ساعت ۸:۸ ق.ظ توسط اشرفی  

ارنی و لن ترانی

وقتی موسی(ع) به میقات رفت، عرض کرد: خدایا خودت را به من نشان بده! خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهی دید! قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِی!
شاعر اول: سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی/ارنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی
شاعر دوم: چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر/که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
شاعر سوم: چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر/تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی
شاعر چهارم: ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد/تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی
نسیم حیات، ابوالفضل بهرام‌پور، جزء ۱۶، صفحه ۱۱۶، برداشت آزاد
لذّت دعا
+نوشته شده در شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۸:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو

به پای گل منشین آن‌قدر که خار شوی
+نوشته شده در جمعه ۲ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

امیر قافله را هم تغافلی باید

که بی نصیب نمانند قاطعان طریق
گمان کردم کریم بیدار است
+نوشته شده در یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

من مست می عشقم

من مست می عشقم، هشیار نخواهم شد/ از خواب خوش مستی، بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه/ تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد [فخرالدین عراقی]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۵:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی  

شب تلخی‌ است دلم تيغ و سپر می‌خواهد

شب تلخی‌ است دلم تيغ و سپر می‌خواهد/ آمدن در صف اين جنگ هنر می‌خواهد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ اين نبردی‌ست که هفتاد و دو سر می‌خواهد
رفت عباس پی آب ندانست که شب/ خيمه‌ی غمزده‌ی شاه قمر می‌خواهد؟
باری از بستر خون حمزه‌ی مظلوم ببين/ پسر هند دگرباره جگر می‌خواهد
جمل و بدر و احد معرکه‌ی مردان بود/ اين نبرد‌ی‌ست که مردان دگر می‌خواهد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

از من چرا رنجيده‌ای؟

ای ماه عالم‌سوز من از من چرا رنجيده‌ای
ای شمع شب‌افروز من از من چرا رنجيده‌ای؟
ای سرو خوش بالای من از من چرا رنجيده‌ای
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجيده‌ای؟
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش [رساله مجدیه]
+نوشته شده در دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۸:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی  

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کرد و رفت
انسان منفعت طلب
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

آن‌ که به تور دل من خورده است

+نوشته شده در شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲ ساعت ۶:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند

از زلف لیلی حلقه‌ای در گردن مجنون کنید
+نوشته شده در جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۶:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی  

از پا حسين افتاد و ما بر پای بوديم

از پا حسين افتاد و ما بر پای بوديم/زينب اسيری رفت و ما بر جای بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع کردند/دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفی را سر بريدند/گل های بستان خدا را سر بريدند...
روزی که در جام شفق مل کرد خورشيد/بر خشک چوب نيزه ها گل کرد خورشيد
انتقاد سروش به شعر علی معلم
+نوشته شده در یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

ای مادر عزیز که جانم فدای تو/قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان/همپایۀ محبت و مهر و وفای تو
مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست/این سینه خانۀ تو و این دل سرای تو
من: باید بگوید: این سینه سرای تو و این دل خانۀ تو
چون دل در سینه قرار دارد و خانه در سرا !
مثل حافظ که گفته است:
سینه‌ از آتش دل در غم جانانه بسوخت/ آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
در اینجا سینه به کاشانه و دل به خانه تشبیه شده است که دل در سینه و خانه در کاشانه جای می‌گیرد.
+نوشته شده در سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۹:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی  

اشعار ناقوسیه

يابن الدنيا مهلاً مهلاً ، يابن الدنيا دقّاً دقّاً ، يابن الدنيا جمعاً جمعاً ، تفنى الدّنيا قرناً قرناً 
+نوشته شده در سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۸:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر بار خار است خود كشته‌ای

غزّالی گفت: نصايح چندين ساله‌ام، در این شعر فردوسی خلاصه می‌شود:
اگر بار خار است خود كشته‌ای/ و گر پرنيان است خود رشته‌ای
اسرار عبادات، آیت الله جوادی آملی، جلد ۱، صفحه ۲۷۷، برداشت آزاد [اینجا]
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
ولكنّكم فتنتم أنفسكم
قیامت که بازار مینو نهند
برگ عیشی به گور خویش فرست
+نوشته شده در دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۵:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

نحن بنات طارق

هند جگرخوار با تعدادی از زنان، برای تطمیع سربازان قریش، با دف و دایره می‌خواندند:
نحن بنات طارق/ نمشی علی النمارق
ان تقبلوا نعانق/ أو تدبروا نفارق
ما دختران طارقيم/ روی فرش‌های گران‌بها راه می‌رويم
اگر بجنگید با شما هم‌بستر می‌شويم/ اگر فرار کنید از شما جدا می‌شويم
هند جگرخوار
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

برو کار می‌کن

برو کار می‌کن مگو چیست کار/ که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت/ به فرزندگان چون همی خواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست/ که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست/ پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مهر مه کشتگه برکنید/ همه جای آن زیر و بالا کنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ/ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ
پدر مرد و پوران به امید گنج/ به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود/ هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن سال از آن خوب شخم/ ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان/ چنان چون پدر گفت، شد گنجشان
[ملک الشعرای بهار]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی  

روزه دارم من و افطار از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان زلف ميفشان كه فقيه
بخورد روزه‌ی خود را به گمانی كه شب است
[شاطرعباس صبوحی قمی]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۷:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

غم بی حساب

دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی/ ز کدام باده ساقی به من خراب دادی...
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی/ دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرّمی گشودی چو جمال خود نمودی/ ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
همه کس نصیب دارند ز نشاط و شادی اما/ به من غریب مسکین غم بی حساب دادی...
ز لب شکرفروشت دل فیض خواست کامی/ نه اجابتم نمودی نه مرا جواب دادی
[فیض کاشانی] [موسیقی]
تشنیع زدن
+نوشته شده در پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی  

مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت

مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت/یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
قربان وفاتم به وفاتم نظری کن/تا بوت مگر بشنوم از رخنۀ تابوت
[شاطر عباس صبوحی]
+نوشته شده در دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی  

غمت در نهانخانۀ دل نشیند

غمت در نهانخانۀ دل نشیند/به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا/ گدایی به شاهی مقابل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم/که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
طبیب اصفهانی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی  

خار بدرودن به مژگان

خار بدرودن به مژگان خاره فرسودن به دست/سنگ خاییدن به دندان کوه ببریدن به چنگ
لعب با دنبال عقرب بوسه بر دندان مار/پنجه با چنگال ضیغم غوص در کام نهنگ
از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب/وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ...
صد ره آسانتر بود بر من که در بزم لئام/باده نوشم سرخ سرخ و جامه پوشم رنگ رنگ [هاتف]
لذّت کرام و لئام
+نوشته شده در یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۱:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

نماز مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست/بی وضو در کوچۀ لیلا نشست...
گفت یا رب از چه خوارم کرده‌ای؟/بر صلیب عشق دارم کرده‌ای؟
جام لیلا را به دستم داده‌ای/و اندر این بازی شکستم داده‌ای...
خسته‌ام زین عشق دل خونم مکن/من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم/این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم/در رگ پیدا و پنهانت منم
سال‌ها با جور لیلا ساختی/من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم/صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارۀ صحرا نشد/گفتم عاقل می‌شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت/غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی/دیدم امشب با منی گفتم بلی...
صورتگر نقّاشم
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی  

ای وای بر اسیری

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد/گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا/صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی/گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد
پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا/مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد [حزین لاهیجی]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی  

ای ساربان منزل مکن

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من/تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دِمن
ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم/اطلال را جیحون کنم از اشک چشم خویشتن
آن جا که بود آن دلستان با دوستان در بوستان/شد گرگ و روبه را مکان شد گور و کرکس را وطن
ابر است بر جای قمر زهر است بر جای شکر/سنگ است بر جای گهر خار است بر جای سمن
کاخی که دیدم چون ارم خرم‌تر از روی صنم/دیوار او بینم به خم مانندۀ پشت شمن
زین‌سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون/دیار کی گردد کنون گرد دیار یار من [امیر معزی]
اشعار ابن قنّه
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۲:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

ز دو دیده خون فشانم

ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی/چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده‌ام سر چو سگان بر آستانت/که رقیب در نیاید به بهانۀ گدایی
مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید/که میان سنبلستان چرد آهوی خُتایی...
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟/که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند/که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم/چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر می‌زدم من که ندا ز در درآمد/که درآ درآ عراقی که تو هم از آن مایی
تو بسوز شهریارا
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته‌ای

مگر این گونه که ماتی تو شه انداخته‌ای...
تو که غلطان ز سر زین نِگونش دیدی
در میان سپه دشمن دونش دیدی
ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی
تو به چشمان خود آغشته به خونش دیدی
یا قتیل دگری بود تو نشناخته‌ای [نیّر تبریزی]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی/چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی ...
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت/سرخُمّ می سلامت شکند اگر سبویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا/تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
فصیح الزمان شیرازی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۲:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

مفکن گره به زلفت

مفکن گره به زلفت، بهلش که باز باشد/سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین/بگذار روز و شب را ز هم امتیاز باشد
نه همین صبا کند خم قد سرو بوستان را/که به پیش قامت تو همه در نماز باشد
شده معترف صنوبر به غلامی قد تو/که میان باغ و بستان به تو سرفراز باشد
من و احتمال دوری ز رخ تو حاش لله/نفسی که بی تو آید نفس مَجاز باشد
سروش اصفهانی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۶ ق.ظ توسط اشرفی  

فرهاد و شیرینِ وحشی، وصال، صابر

وحشی بافقی داستان فرهاد و شیرین را شروع کرد اما ناتمام ماند.
حدود ۲۰۰ سال بعد، وصال شيرازی این مثنوی را ادامه داد و گفت:
غرض عشق است و اوصاف كمالش/اگر وحشی سراید يا وصالش
بعد از وصال صابر ادامه داد و گفت:
حديثی را كه وحشی كرد عنوان/وصالش نيز نابرده به پايان
به توفيق خداوند يگانه/به پايان آرم اين شيرين فسانه
من: اشعار بالا در دیوان وحشی بافقی!؟
غرض عشق است و اوصاف کمالش [اینجا]
حديثی را كه وحشی كرد عنوان [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی  

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم/چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش/چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی/من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی/عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم/شرمنده ی جانان ز گران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر/افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی  

خواستن کدیه است

خواستن کدیه است خواهی عشر خوان خواهی خراج/زانکه گر ده نام باشد یک حقیقت را رواست
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی/هرکه خواهد گر سلیمانست و گر قارون گداست [انوری]
خلق مفلس، کديه ايشان می‌کنند
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند/تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار/تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند/این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی/شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست/از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند [؟]
تیراندازی امام صادق(ع)
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

گر گنجشکی نبرد با باز مکن

با خلق خدا ستیزه آغاز مکن
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

مردان حقیقت که به‌ حق پیوستند

از قید تعلّقات دنیا رستند
چشمی به تماشای جهان بگشودند
دیدند که دیدنی ندارد بستند
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب

جهان و هر چه در او هست از تو یار از من
تقسیم صمون
تقسیم ارث وحشی بافقی
+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

هر که بی زور است ذلیل باشد

+نوشته شده در شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۷:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد

مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد/رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت/از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد
من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم ره/ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم/او که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود/که درین بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود/که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم/با برافروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران سر راه تو بودیم ولی/خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دل‌باخته بودیم و هراسان که غمت/همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
[علامه طباطبایی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی  

یک مو نمدم به کل عالم نمدم

یک مو نمدم به کل عالم نمدم/بهتر ز هزار صوف و اطلس نمدم
فردا که حساب صوف و اطلس بکشند/غیر از نمدم حساب دیگر نمدم
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گفت مجنون گر همه روی زمین

گفت مجنون گر همه روی زمین/هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس/مدح من دشنام لیلی باد و بس [۱]
خوشتر از صد مدح یک دشنام او/بهتر از ملک دو عالم نام او [منطق الطّیر]
دیدار تو حل مشکلات است
آمده‌ام که سر نهم
هله نومید نباشی که تو را یار براند
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

دوستی با مردم دانا

دوستی با مردم دانا چو زرّین کوزه‌ای است/نشکند، گر بشکند بازش توانی ساختن
دوستی با مردم نادان سفالین کوزه‌ای است/بشکند، گر نشکند باید برون انداختن
دوستانِ دوستان
اگر دعوی دوستی مات درست بودی
برو دوستی گیر با دشمنش
نیم دوست
دوست نو
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

مست از خانه برون آمده‌ای یعنی چه؟

کسی به شاعری که گفت:
مست از خانه برون آمده‌ای یعنی چه؟
اعتراض کرد که «یعنی» به صیغه غیاب غلط است و «تعنی» به صیغه خطاب صحیح است.
یادنامه آیت الله اراکی، رضا استادی، صفحه ۵۶۳، برداشت آزاد [اینجا]
خطاب مرحوم ادیب به مرحوم تفتازانی
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۲ ب.ظ توسط اشرفی  

رفتم بر آن نگار سیمین غبغب

رفتم بَرِ آن نگار سیمین غبغب/گفتم به سفر می‌روم ای مه امشب
روی چو قمر زلف چو عقرب بگشود/یعنی که نرو هست قمر در عقرب
راهنماى حرمين شريفين، ابراهيم غفاری، جلد ۲ و ۳ صفحه ۵۸
[رضی‌الدین آرتیمانی تویسرکانی]
+نوشته شده در جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی  

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

اگر آن ترک شیرازی به‌دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را [حافظ]
اگر آن ترک شیرازی به‌دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آن‌کس چیز می‌بخشد ز مال خویش می‌بخشد
نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را [؟]
اگر آن ترک شیرازی به‌دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آن‌کس چیز می‌بخشد بسان مرد می‌بخشد
نه چون صایب که می‌بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می‌بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل‌ها را [؟]

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی