شواردنادزه روی صندلی نشست و شروع کرد به خواندن نامهای که حزب کمونیست در پاسخ نامه امام نوشته بود. امام فرمود: من با شما در مورد مسائل بزرگ تری صحبت کردم که دنیای پس از مرگ است. شواردنادزه مجدد شروع به خواندن نامه کرد. امام دوباره جملات خود را در مورد دنیای پس از مرگ و کمونیست تکرار کرد. شواردنادزه میخواست همان حرفها را تکرار کند که امام از روی صندلی بلند شد و صحبت او را قطع کرد. [
اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
حاج عیسی خادم امام بود. برای آقایان از جمله شواردنادزه چای آورد. بعد قندان را جلوی آقایان گرفت تا رسید به آقای شواردنادزه؛ تا او دستش را دراز کرد که قند بردارد، حاج عیسی قندان را به طرف خودش کشید و دوحبه قند انتخاب کرد و به شواردنادزه داد. شواردنادزه نگاهی به حاج عیسی کرد و با دست اشاره کرد که قند نمیخواهد. شواردنادزه بدون قند چای را خورد. حاج عیسی که از بالکن پایین آمد به او گفتم چرا این کار را کردی؟ گفت این آقای کمونیست، دستش نجس است؛ نمیخواستم قندها را نجس کند. [
اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۸ ب.ظ توسط اشرفی
آن روز شواردنادزه برای پاسخ به نامه امام به جماران آمد. شواردنادزه روی صندلی ننشست و ایستاده و حیرت زده در حال تماشای در و دیوار بود. خودش بعدها در خاطراتش گفته بود تمام کاخهای دنیا را دیده بودم اما برای اولین بار در طول عمرم در حیاط منزل امام بین زمین و آسمان حیرت زده مانده بودم. [
اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳ ب.ظ توسط اشرفی