وانکه با گرگش مدارا میکند/خلق و خوی گرگ پیدا میکند در جوانی جان گرگت را بگیر/وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری گرچه باشی همچو شیر/ناتوانی در مصاف گرگ پیر [اینجا] خاربن در قوت و برخاستن
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
گفت دانایی که گرگی خیره سر/هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاریست پیکاری سِتُرگ/روز و شب ما بین این انسان و گرگ زور بازو چارۀ این گرگ نیست/صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسانِ رنجورِ پریش/سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زورآفرین مرد دلیر/هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را دراندازد به خاک/رفته رفته میشود انسان پاک وانکه از گرگش خورد هر دم شکست/گرچه انسان مینماید گرگ هست وانکه با گرگش مدارا میکند/خلق و خوی گرگ پیدا میکند در جوانی جان گرگت را بگیر/وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری گرچه باشی همچو شیر/ناتوانی در مصاف گرگ پیر مردمان گر یکدگر را میدرند/گرگهاشان رهنما و رهبرند اینکه انسان هست اینسان دردمند/گرگها فرمانروایی میکنند وان ستمکاران که با هم محرمند/گرگهاشان آشنایان هماند گرگها همراه و انسانها غریب/با که باید گفت این حال عجیب؟ [فریدون مشیری] خاربن در قوت و برخاستن سر چشمه شاید گرفتن به بیل
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۹:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی
پشهای در استکان آمد فرود/ تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود کودکی از شیطنت بازیکنان/ بست با دستش دهان استکان پشه دیگر طعمهاش را لب نزد/ جست تا از دام کودک وا رهد... هرچه بر جهد و تکاپو میفزود/ راه بیرون رفتن از چاهش نبود آنقدر کوبید بر دیوار سر/ تا فرو افتاد خونین بال و پر جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ/ لیک آزادی گرامیتر عزیز! [فریدون شیری] إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۶:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی