نکات

خنده بر مصیبت

سال ۱۳۶۵ محضر آیت الله سید ابوالحسن شیرازی امام جمعۀ مشهد
فردی پریشان وارد اتاق شد. گفت: من راننده کامیونم. در جاده تصادف کردم. ماشینم چپ شد و ته درّه افتاد. این‌ها را می‌گفت تا کمک بگیرد؛ اما معظم‌له می‌خندید. من تعجب کردم که حالا چه جای خندیدن است؟ بعدها فهمیدم مردان خدا با این مصائب هراسان نمی‌شوند.
اگر ز کوه فرو غلطد آسیا سنگی
شکر خدای را که بر مصیبتی گرفتار شدم
+نوشته شده در دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۹:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

دیشب عروسی مهدی بود

من مجبور شدم برای جابجایی منزل اینجا بمانم.
+نوشته شده در یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی  

رفتار پزشکیان

عصبانی کردن طرف جدل، یکی از روش‌های مغالطه است؛ اما کسی قصد عصبانی کردن فاضلی را نداشت. منطق اسفندیاری و رفتار پزشکیانم آرزوست. [اینجا]
شباهت عصبانیت به آب جوش
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۷:۵۳ ب.ظ توسط اشرفی  

قمارباز منم

کسی که هستی‌اش را به امید وصال کف دست گرفته قمارباز نیست. قمارباز منم که با احتمال سقوط در جهنم به سوی تو می‌آیم!
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
الحبُّ ليسَ روايةً شرقيَّةً بختامِها يتزوَّجُ الأبطالُ
+نوشته شده در یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۶:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

استعداد سلبریتی

به اینستا که نگاه می‌کنی، بسیاری از بلاگرها واقعا استعداد دارند چهره بشوند؛ اما چرا نمی‌شوند، دلایل مختلفی دارد. اول نداشتن اسپانسر، دوم هشیاری بلاگر! اشتهارِ خلق، بندی محکم است.
چاه است و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش [سعدی]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

دعای کمیل در اسارت

زخم زانوی پای راستم که بر اثر اصابت گلوله مجروح شده بود عفونت کرد. از اردوگاه به بیمارستان منتقل شدم. جواد نگهبان بیمارستان بود. در معاشرتی که با اسرا داشت به رفقا علاقمند شد. آن شب در بیمارستان با احتیاط وارد اتاق شد. درِ اتاق را بست و پرده را کشید. گفت یکی از شما برایم دعای کمیل بخواند! من خواندم. اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیی! به فراز یا نورُ یاقدوس که رسیدیم منقلب شدیم. جواد از اتاق بیرون رفت. وقتی برگشت برایمان نان و سبزی آورده بود. تا آن شب سبزی نخورده بودیم. آن شب خوردیم و خندیدیم.
+نوشته شده در دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی  

پدری وصیت کرد

پسرم!
هر وقت به بن‌بست رسیدی، با طنابی که از سقف آویزان کرده‌ام، خودت را حلق‌آویز کن!
اما سر طناب را به همیان زر بسته بود!
+نوشته شده در دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲:۷ ق.ظ توسط اشرفی  

دکتر ولایتی

یادآور قطعنامۀ ۵۹۸ از تلویزیون عراق است. در رأس هیئت ایرانی ظاهر می‌شد. روزی صورتش را بوسیدم. چنان بود که شاید گمان نمی‌کرد چنین شود.
صعصعة! دیروز رئيس شما بودم؛ امروز گرفتار بسترم؛ فردا اسير قبر...
+نوشته شده در یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲ ساعت ۴:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی  

شما در مشکلات مردم سهم دارید

دنگتان را مطالبه کنید...
+نوشته شده در دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ ساعت ۶:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی  

مثنوی در بیان علامه جعفری

در بارۀ مثنوی از من پرسیدند: آیا خواندم مثنوی را برای همگان توصیه می‌کنید؟ گفتم: نحیر؛ با اینکه خودم تفسیر نوشتم. مردم در مقابل کتاب سه قسم هستند. یک قسم معلومات بالایی دارند. برای آن‌ها لازم است که بخوانند. اشکالات را می‌فهمند مطالب حقیقی را هم می‌فهمند . حیف است که نبینند. من با کمال ادب و احترام حدود صدتا اشتباه به مولوی یادداشت کردم. [اینجا]
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام
+نوشته شده در شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

ایمان عبدالمطلب

ماجرای نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله از مباحث اختلافی تاریخ‌پژوهان است.
بعضی با استناد به یکتاپرست‌بودن عبدالمطلب می‌گویند نذر کشتن فرزندان از آیین‌ بت‌پرستان است. اما سید جعفر مرتضی عاملی، مؤلف کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، معتقد است ایمان عبدالمطلب سیر تکاملی داشته و او به تدریج موحد شده است. [اینجا]
ایمان ابوطالب
+نوشته شده در شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی  

کاش خلبان می‌فهمید

انسان اول تنها می‌ماند، بعد خودکشی می‌کند. یعنی ما در خودکشی دیگران معاونت می‌کنیم. روزی که حمید زیر فشار بود فریاد می‌زد خودم را می‌کشم. یوسف خلبان گفت دارد ما را تهدید می‌کند. بگذارید بکشد. بچه‌ها کنار رفتند اما حمید سرخورده شد و سرجایش نشست. همه خلبان را تحسین کردیم بدون اینکه بفهمیم با روح حمید چه کردیم. حمید هنوز روان سالمی ندارد. احساس سرشکستگی می‌کند. کاش خودش را می‌کشت. نه؛ کاش خلبان می‌فهمید.
+نوشته شده در یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی  

گسترش فضای مجازی

برای آن است که تو از خبر اصلی غافل شوی! عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ!
+نوشته شده در یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲ ساعت ۶:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی