من پروندهٔ شهید مدرّس را میخواندم که الآن در دادگستری تهران بایگانی است؛ رئیس کلانتری کاشمر با دو پاسبان، نزدیک افطار به خانهٔ این عالم بزرگ رفتند. مرحوم مدرّس در سماور حلبی زغال ریخته بود تا برای اول افطار چای درست کند، آنها آمدند و چای ریختند، بعد به این مرد فقیهِ الهیِ ملکوتی گفتند: بخور، گفت: هنوز افطار نشده است. گفتند: بخور!
مدرّس زهر رضاخانی را خورد، این دو پاسبان هرچه معطل شدند، دیدند نمرد! عمامه اش را از روی طاقچه برداشتند و به گردنش بستند، یک سرِ عمامه را یک پاسبان و سرِ دیگر عمامه را یک آجودان کشید، هنوز افطار نشده بود که او را خفه کردند. من در سال ۱۳۶۲، کسی که جنازهاش را غسل داده بود را در همان شهر دیدم و گفتم برایم تعریف کن؛ گفت شهربانی مرا خواست و گفت: آدم غریبی، تک و تنها، گوشهٔ خانهاش مرده؛ برو و او را غسل بده؛ شبانه او را غسل دادم و با کمک دوستان دفن کردیم.
فکر میکنید در برابر این معامله چقدر گیر پاسبانها آمد؟ هر کدام، بیست تا تک تومانی! [
اینجا]
انواع گناهاز گندم ری نخواهی خورد
+نوشته شده در جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۷:۹ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط اشرفی
روز بيستم ماه رمضان مردم به كوفه هجوم آوردند تا حضرت را زيارت كنند. امام ديگر حال حرف زدن نداشت. امام مجتبى عليه السلام جلوی در آمد و فرمود: برويد، پدرم طاقت ملاقات ندارد. همه رفتند فقط «صعصعة بن صوحان» ماند. امام حسن كنار بستر پدر آمد. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، پرسيد: حسن جان! چرا صداى گريه مى آيد؟ امام مجتبى فرمود: صعصعة بن صوحان پشت در مانده، صورتش را روى ديوار گذاشته، گريه مى كند. به او گفتم: برو، مى گويد: من طاقت ندارم بروم. فرمود: حسن جان! در را باز كن تا بيايد. امام مجتبى عليه السلام در را باز كردند، صعصعة آمد، صورتش را روى بستر على گذاشت. بعد از چند لحظه كه على(ع) به هوش آمد و چشم باز كرد، فوراً گفت: مولاى من «عظنى» مرا موعظه كن! امام فرمود: صعصعة! دیروز رئيس شما بودم؛ امروز گرفتار بسترم؛ فردا اسير قبر...
انصاریان، برداشت آزاد
عذرخواهی صوحان بن صعصعه از امام سجاد
+نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
امام صادق عليه السلام می فرمايد: آدم و حوا در بهشت آخرت نبودند. در يك منطقه خوش آب و هوا در همين خاورميانه بودند، چون در بهشت آخرت هيچ چيزى ممنوع نيست. به دلیل«لامقطوعة و لاممنوعة» و «خالدينَ فیها»خدا محبتى به اين زن و شوهر كرد، ابتداى زندگى اينها را در كوير، بيابان، سنگلاخ، لابه لاى كوههاى خشك و دره هاى عميق قرار نداد.
انصاریان، برداشت آزاد [
اینجا]
باغی در زمین،
[۱۵] بهشتی برزخی در آسمانها
[۱۶] و بهشت موعود
[۱۷]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۵:۳۷ ب.ظ توسط اشرفی
امام صادق(ع) میفرمایند: روایات و نامهها و روش و منش ما برای شما حکم شاقول بنّا را دارد. بنّا شاقول را برای این به کار میبرد که دیوار کج بالا نرود چون کم کم شکم میدهد و میریزد. این که ساختمان دویست سیصد هزار سال مانده برای این است که بنّا، دیوارچینی را شاقولگیری کرده است. یعنی هر چه بار هست مستقیم توی خود دیوار فشار میآورد؛ این فشار هم برای دیوار قابل تحمل است حضرت میفرمایند: با گفتههای ما زندگی خودتان را بچینید والا اگر بدون ما بنای زندگی را بچینید، روی سر خودتان خراب میشود.
انصاریان، اول1، محرم ۱۳۸۳، دهه اول، جلسه هشتم، براداشت آزاد
معنی الاخبار، شیخ صدوق، صفحه ۲۱۳، برداشت آزاد [
اینجا]
الترتر حمرانترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کسمن این مجالس را دوست دارم
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
بعد از مرگ پیامبر با دو چیز شیعه را ضعیف
کردند یکی اقتصاد و دیگری قدرت. اولین نقطه ای که برای تضعیف شیعه در امر اقتصاد اجرا
شد غارت فدک بود و دومین مرحله این بود که جلوی حاکم شدن حضرت علی را گرفتند. هم پول
و هم قدرت را بردند./ انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه3 برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی
شما به جز علی(ع) هیچ فرماندۀ پیروز نظامی را سراغ ندارید که بر سر کشته های دشمن زار زار گریه کند و بگوید چرا جهنمی شدید؟ آیا صاحب چنین قلب مهربانی می تواند زیر سایۀ نخل های مدینه بنشیند خرما جعبه کند، بفروشد، با پولش زندگی راحتی برای زن و بچه اش درست کند و بگوید به من چه که مردم به جهنم می روند؟
انصاریان، اول ۱، محرم ۱۳۸۳، دهه اول، جلسه اول، برداشت آزاد
صفیه همسر من استجواب سلام پیغمبرنوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی
خیلی از انبیا میتوانستند در شهرهای آباد زندگی کنند. مثل حضرت زکریا، حضرت یحیی، حضرت مسیح که هر سه در منطقۀ فلسطین زندگی میکردند و خیلی هم آباد بود. اما در همین منطقۀ آباد، حضرت زکریا را با ارۀ دوسر از وسط نصف کردند، یا بنا به فرمایش امام حسین(ع) سر حضرت یحیی را بریدند و در تشت قرار دادند و برای یک زن زناکار فرستادند. چرا؟ چون طاقت نداشتند جهنّمی شدن مردم را ببینند. حالا مردم نفهمیدند که نفهمیدند، گوش ندادند که ندادند. شما به جز انبیا، ائمه و اولیاء خدا، کسی را سراغ ندارید که از دست مردم رنج و بلا بکشد و مردم را رها نکند. نهصد و پنجاه سال کتک خوردن که کم نیست. انسان یک بار کتک می خورد، دو بار کتک می خورد، سه بار کتک می خورد، بالأخره می گوید به من چه؟
انصاریان، اول1، محرم1383، دهۀ اول، جلسۀ اول، برداشت آزاد
نوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۷ ب.ظ توسط اشرفی
بعضی از افرادی که نسبت به مقام امامت معرفت کافی نداشتند به آن حضرت ایراد میگرفتند که آقا مدینه شهر امن، شهر باغ، شهر کشاورزی، یا مکه خانۀ پروردگار، قبلۀ مسلمانها، مسجدالحرام، چرا میخواهید با ترک مدینه و مکه خودتان را به دردسر بیندازید؟ این چند سال آخر عمر را در مدینه یا مکه راحت بگذرانید و مشغول عبادت باشید. چرا عراق؟ چرا کوفه؟ اصلاً چرا گوش به دعوت مردم؟ اما خداوند امام را انتخاب کرده تا اهل هدایت را در مدار هدایت حفظ کند و گمراهان را به این مدار بکشاند گرچه به قیمت از دست دادن جانش باشد و هیچ پیامبری برای حفظ جانش جا خالی نمیکرد. مگر امام می تواند بی تفاوت باشند؟
انصاریان، اول۱، محرم۱۳۸۳، دهه اول، جلسه اول، برداشت آزاد
دیدار امام حسین با عبدالله بن مطیعنوح نهصد سال دعوت مینمود
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۹:۴ ب.ظ توسط اشرفی
می گوید: از سفر حج که برگشتم مدینه، توی کوچه امام سجاد را دیدم سلام کردم. فرمود کوفه بودی؟ گفتم: نه، مکه بودم. از سی هزار دشمن و قاتل، امام فقط از یک نفر پرسید. نگفت عمر بن سعد، نگفت شمر، نگفت سنان، فرمود حرمله در چه حال است؟ گفتم من می خواستم بیام حج که زنده بود، دیدمش. سرش را بلند کرد اشک ریخت گفت خدایا حرارت آتش و آهن را به او بچشان. منهال تو نمی دانی این یک نفر چه جگری از ما در کربلا سوزاند.
انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه5 برداشت آزاد
سخن امام سجّاد به منهال
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی
دامی که مسلم بن عقیل را صید کرد و در اختیار عبیدالله بن زیاد قرار داد و ابن زیاد هم او را از طبقه چهارم دارالاماره به پایین انداخت، نماز بود. ابن زیاد خادمی داشت به نام مَعقَل که او را خیلی دوست داشت. روزی معقل از ابن زیاد پرسید چرا ناراحتی؟ گفت: مسلم پنهان شده، من از پیدا نکردن او رنج میبرم. معقل گفت: من پیدایش میکنم. ما شیعه هستیم حال نماز خواندن نداریم؛ این پَستِ شقیِ کثیف، برای پیدا کردن مسلم از صبح تا غروب در مسجد کوفه نماز میخواند. یک روز که این نمازها، این حال، این سجدهها و این گردن کج، مسلم بن عوسجه را جذب کرده بود، از معقل پرسید تو کی هستی؟ گفت یک شیعۀ غریب! پرسید دنبال چه میگردی؟ معقل یک بسته پول درآورد زار زار گریه کرد و گفت این سهم امام است فقط میخواهم بدهم به دست نمایندۀ مولایم ابی عبدالله! مسلم بن عوسجه که علم غیب نداشت. گفت من محل اختفای مسلم را میدانم قرار گذاشتند و او را نزد مسلم بن عقیل برد. معقل برگشت نزد ابن زیاد و گفت محل پنهان شدن مسلم بن عقیل را پیدا کردم! بگویم؟ گفت نه! روزها پول بردار و ببر آنجا بنشین و ببین چه کسانی رفت و آمد میکنند اسامی آنها را یادداشت کن! تمام جریانات شیعه با این نماز قلابی لو رفت!
انصاریان، اول ۱، محرم، دهه اول، جلسه ۶، برداشت آزاد
وَ يَقْتُلُونَ الْانْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّفریاد که در رهگذر آدم خاکیجستم از دام به دام آر گرفتار دگر
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
عُمر پسری به نام عبدالله بن عمر دارد که اهل تسنن او را فقیه میدانند. در کتابهایشان نوشتند کسی آمد نزد عبدالله بن عمر و گفت: اگر در عمل حج مثلاً احرام، پشهای روی دستمان بنشیند و نیش بزند ما هم بزنیم پشت دستمان و آن پشه را بکشیم و دستمان به خون پشه آلوده شود آیا طواف عیبی دارد؟ عبدالله بن عمر پرسید اهل کجا هستی؟ جواب داد اهل عراق؛ گفت: آن روزی که جمع شدید خون این هفتاد و دو نفر را بریزید چرا نیامدی بپرسی ریختن این خون حلال است یا حرام؟ حالا به یاد ریختن خون پشه افتادی بی شعور؟ مسئله میپرسی؟ کدام حج؟ کدام نماز؟ نماز اگر طاعت رحمان باشد نماز است، حج اگر طاعت رحمان باشد حج است.
انصاریان، اول1، محرم1383، دهه اول، جلسه3، برداشت آزاد
بخاری، صحیح بخاری، جلد ۸، صفحه ۷، حدیث ۵۹۹۴، برداشت آزاد [
اینجا]
خونخواهی عبدالله عمرسودای سربالاعقده را بگشاده گیر ای منتهیتعداد فرشتگان بر سر یک سوزن
تأثیر توابین
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵۷ ق.ظ توسط اشرفی